کیاناکیانا، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

کیانا دو دو

لالا کوچولو

ماجرای لالا کوچولو از اون ماجراهاییه که ممکنه برای هر بچه ای وجود داشته باشه و اون مهر و علاقه خاص بچه ها و وابستگی اونا به یه شی مانند لباس ، عروسک، پتو ، لحاف و مانند اینا   کیانا هم از همون بچگی یه بالش کوچولو نیم دایره ای شکل داشته که خودش اسمشو گذاشته : لالا کوچولو این لالا کوچولو پسر کیاناست.قبلا یک سالش بوده. چین چین دور رو بالشیش هم موهای لالا کوچولوست. این لالا کوچولو نوه منه. بعله ما تو این سن و سال با یه بچه تقریبا 6 ساله شدیم مامان بزرگ و خداییش من نکات تربیتی زیادیو تو این رفتار یاد گرفتم   بر اساس گفتار کیانا ما یه خانواده 4 نفری هستیم: مامانی ، بابایی ، کیانا و لالا کوچولو من شبا بای...
29 ارديبهشت 1390

ماجرای کیانا دو دو - عنوان وبلاگ

کیانا از زمانی که خیلی کوچولو بود و هنوز نمیتونست حرف بزنه بعضی چیزا رو با دست و پانتومیم نشون میداد. از جمله هر وقت آب میخورد با دستش یه بند انگشت کوچیکشو نشون میداد. خوب این یعنی که دوباره اب بده تا مدتها این به معنی دوباره انجام دادن کاری بود وقتی زبون باز کرد و حرف زد میگفت : آب بعد از اینکه آب میخورد باز هم میگفت : دو دو ( با دستش هم همون بند انگشت کوچیکشو نشون میداد) بعد که مهد رفت مربیش با خنده همیشه میگفت  این منو کشته با دودو، هروقت بهش اب میدم حتی خیلی هم براش اب بریزم ، باز باید دودو اب بدم. الان که کیانا نزدیک به ٦ سالش شده نصف شبا که اب میخواد من با خواب الودگی میرم براش اب میبرم بعد ت...
29 ارديبهشت 1390

ماجرای خرید دامن

سلام. من تازه این وبلاگو راه اندازی کردم میخوام از کیانای 5 سال و نیم بگم از خاطرات گذشته از اتفاقات هر روزش ،شیرین کاریهاش ، صحبتها و کاراش... امشب رفته بودیم براش لباس بخریم فروشگاه سها از یه دامن خوشش اومد که 2 رنگ داشت میخواست جفتشو بخره بهش گفتم از یه مدل دو تا نخر برات یه مدل دیگه هم میخرم یک آن مثل آدم گنده های حق بجانب رفت سمت اقای فروشنده و بلند بلند گفت: آقا آقا   آقای فروشنده (اینجا بود که من دیدم کلی آدم هم سمت کیانا برگشتن و دارن نگاهش میکنن) آقاهه گفت : بعله دخترم -ببخشید اقا ، ( با صدای لوسی تو گلویی ) مامان من از این دامن 2 تا برام نمیخره ، میگه یکیشو انتخاب کن ، من ...
29 ارديبهشت 1390
1